در یک مصاحبه هیجان انگیز ، مریم نمازی ، فمینیست ایرانی، چپ ها را به دیدن ماهیت واقعی اسلام گرایان را به عنوان یک نیروی سیاسی راست افراطی فرا میخواند.
مریم نمازی متولد تهران است و پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در سال ۸۰ میلادی ایران را ترک کرد. این فعال چپ، فمنیست، فعال حقوق بشر و پناهندگی ، در سال ۲۰۰۷ شورای مسلمانان سابق را در بریتانیا ایجاد کرد. جنبشی که همچنان در حال گسترش است. سالها او منتقد بخشی از چپ است که هنوز نتوانسته است اسلام گرایی را چیزی جز یک اثر محلی تبعیض ، نژادپرستی یا “اسلام هراسی” (اصطلاحی که ازش متنفر است) ببیند – در حالی که این جنبش اسلامی یک ننگ جهانی و ایدئولوژی راستی افراطی است. مریم نمازی در در این مصاحبه مهم با اکسپرس پس از حملات تروریستی در فرانسه، او از انعکاس برخی از رسانه های انگلیسی زبان انتقاد می کند و توضیح می دهد که بیش از هر چیز نباید به دنبال بهانه یابی – مانند سکولاریسم فرانسه یا کاریکاتورهای “توهین آمیز “ – برای یک حمله تروریستی اسلامگرایانه بود که بسیار فراتر از حمله به کشوری سکولار مانند کشور ما است و هر ساله هزاران قربانی مسلمان در سراسر جهان می گیرد.
بعد از حمله اخیر در نیس و تلاش برای حمله دیگری در آویون که مهاجم توسط پلیس کشته شد، به نظر می رسد که فرانسه در خط مقدم مبارزه علیه جهادگرایی قرار دارد. می دانی چرا؟
تمایلی وجود دارد که حملات فجیع تروریستی در فرانسه را به عنوان حمله به ارزشهای فرانسه ، یا پاسخی به “اسلام هراسی” ، “توهین” به حساسیتهای مسلمانان ، محرومیت اجتماعی و / یا گذشته استعمار متصل کند. اساساً ، به نظر من ، هیچ کدام از اینها صحیح نیست. اگر به تروریسم اسلامی در سطح جهانی نگاه کنیم ، اکثر حملات در خاورمیانه ، آفریقا و آسیای جنوبی صورت می گیرد. همین امسال هزاران نفر در مراکز آموزشی ، دهکده های زراعی ، هتل ها ، معابد مذهبی ، زایشگاه ها ، مساجد ، بازارها ، در اتوبوس و اتومبیلها… در افغانستان ، چاد ، عراق ، مالی ، نیجر ، نیجریه ، پاکستان ، فیلیپین ، سومالی ، سوریه … کشته یا زخمی شده اند.
در ضمن ، این آمار سالانه ی کشته شدگان ، آنهایی را که توسط دولت های اسلامی مثل ایران و عربستان سعودی به صورت قانونی کشته می شوند حساب نکرده که این آمار هم باید به عنوان اقدام تروریستی علیه مردم تلقی شود. به عنوان مثال این نوامبر سالگرد اعتراضات سال ۲۰۱۹ در ایران بود که در آن ۱۵۰۰ معترض، توسط رژیم ایران کشته شدند ، در حالی که دیگران در زندان های طولانی مدت یا در معرض مجازات اعدام هستند.
در همه این حملات تروریستی جهانی، به سختی کاریکاتوری از محمد دیده می شود یا صاحب نظرانی که این کشتارها را پاسخی به محرومیت های اجتماعی، مداخلات نظامی یا توهین به حساسیت های دینی بدانند. در واقع این نشان می دهد که کاریکاتورهای شارلی ابدو بهانه ای برای تروریسم است. آنچه برخی نمی بینند یا نمی خواهند ببینند این است كه این بهانهها دلیل تروریسم نیست. هدف این بهانه ها این است که تقصیر را به گردن قربانیان بیندازند و راهی برای توجیه اعمال غیر قابل وجیه پیدا کنند.
وقتی به واقعیت تروریسم اسلامی در جهان نگاه میکنیم، بیشتر کشته شدگان “مسلمانان” نامیده میشوند بخاطر قرعه کشی تولدشان. به همین دلیل است که ماهایی که از آن کشور ها می آییم به وضوح اسلامگرایی را بعنوان یک نیروی سیاسی راست افراطی با قدرت دولتی در بسیاری از کشورها می بینیم. تروریسم تزریق ترس با هدف سیاسی مشخص است، و خشونت به عنوان هدفی در خود. هدف اسلام گرایی مانند همه جنبش های راست مذهبی نقض آزادی ها و انتخاب های فردی، سرکوب دگر اندیشی و تحمیل قوانین و پروژه های سیاسی شان می باشد.
همانطور که مریمه هلی لوکاس ، جامعه شناس الجزایری می گوید:
“از جهاتی ما دارای امتیاز هستیم ، کسانی که از کشورهای به اصطلاح مسلمان می آیند: ما از توجیه جنایات راست اسلامی بدلیل نژادپرستی در امان هستیم … دین پوششی برای نیروهای سیاسی راست افراطی است؛ مانند نازی ها با “نژاد” آریایی ، راست اسلامی معتقد است که آنها به دین برتر در جهان تعلق دارند. آنها مانند فاشیستهای ایتالیایی که به گذشته شکوهمند رم متوسل می شوند ، بالاترین مقام خود را با ذکر گذشته ای افسانه ای توجیه می کنند: عصر طلایی اسلام. آنها مانند فاشیست ها و نازی ها ، معتقدند که این برتری به آنها حق و وظیفه می دهد که افراد دارای نژاد “پست” (انسان های فرعی) را از بین ببرند، که به طرز عجیبی – از جنگ جهانی دوم تا کنون کاملاً شبیه به هم هستند: یهودیان و سایر “نژادهای فرومایه” ، کمونیست ها و غیره …این فاشیستهای کشورهای ما کافر ها را به لیست اطاقه کرده اند. در میان بسیاری از شباهت های دیگر ، همه آنها زنان را به جای “خودشان” می گمارند: آشپزخانه ، بالای سر گهواره و کلیسا و یا مسجد.”
بیشتر از حمله به ارزشهای فرانسوی یا دقیق تر ارزشهای جهانشمول ، حملات تروریستی اسلامگرا برای دفاع از ارزشهای خودشان انتگرال است – نفرت ، خشونت ، برتری ، زن ستیزی ، همجنس گرا ستیزی، یهودستیزی ، توتالیتاریسم … ارزشهایی که با انسانیت قرن بیست و یکم و حتی با منافع بخش اکثریت از مردم معتقد به اسلام – در تضاد است . از این رو است که آنها برای تحمیل پروژه خود به چنین خشونت بی رحمانه و ضد بشری احتیاج دارند.
در عین حال ، باید توجه داشت که حتی اگر کاریکاتورها بهانه باشد، دفاع از شارلی ابدو و حق تمسخر و انتقاد از دین امروز وظیفه هر سکولاریستی است. هنگامی که چارلی ابدو محمد را ترسیم می کند ، و در حق خود برای انجام این کار راسخ می ایستد ، این به مایی که در کشورهای اسلام زده امروز با قوانین ارتداد و کفر مبارزه می کنیم، قدرت می دهد و از ما پشتیبانی می کند.
هنگامی که حسن نصرالله از حزب الله کاریکاتورها را “تجاوز” می خواند و موضع دولت ماکرون برای بیان آزادانه را اعلام “جنگ” می داند ، هنگامی که نخست وزیر اسبق مالزی ماهاتیر محمد می گوید “مسلمانان حق دارند عصبانی شوند و میلیونها نفر را برای کشتارهای گذشته بکشند.” یا روحانی پاکستانی خادم رضوی خواستار بمباران هسته ای فرانسه است ، دیکر هیچ کس نمی تواند در کنار گود باقی بماند.
موضع گیری درست مانند موضع نخست وزیر کانادا جاستین ترودو نیست که می گوید “آزادی بیان بدون محدودیت نیست.” موضع درست که کاملا ساده است این است: این بیان و عقیده نیست که تحریک کننده است بلکه قتل است.
در سطح سیاسی ، اردوغان ماکرون را “فاشیست” خواند ، در حالی که عمران خان توضیح داد که رئیس جمهور فرانسه “تصمیم گرفته است عمدا مسلمانان ، از جمله شهروندان خود را تحریک کند”. چگونه توضیح می دهید که به نظر می رسد این رهبران مسلمان بیش از اینکه از اوضاع ناگوار اویغورها در چین خشمگین شوند ، ظبیشتر از کارتون خشمگین شده اند؟
دلیل ابراز توجه اردوغان ، خامنه ای یا عمران خان به کاریکاتور ها تا وضعیت اویغورها در چین یا کشته شدن “مسلمانان” توسط رژیم های خودشان این است که “اسلام هراسی” و صنعت اهانت دلیل موجه قتل بسیاری توسط تعداد قابلی دیده می شود و به آنها کمک می کند تا برای هدف نفرت انگیز خود هیستری ایجاد کنند.
آنها هیچ منافع واقعی در دفاع از حقوق مسلمانان ندارند ، مگر اینکه به آنها اجازه دهد حکومت خود را توجیه کنند و قدرت را حفظ کنند.
رسانه های انگلیسی زبان اغلب با انتقاد از مدل فرانسوی لائیسیته یا سکولاریسم ، تصمیمات ماکرون پس از مرگ ساموئل پاتی را به عنوان “سخت گیری به اسلام” نمایش می دهند. به نظر می رسد روزنامه نگاران آمریکایی یا انگلیسی نیز در استفاده از اصطلاح “اسلامگرا” پس از سر بریدن یک معلم فرانسوی مشکل دارند …
روایت اسلام گرایان به روایت اصلی تبدیل شده است ، به همین دلیل تعدادی از رسانه های انگلیسی زبان حملات تروریستی را مشابه روایت اسلام گرایان تنظیم می کنند. تماشای روزنامه نگارانی که این پروپاگاندای اسلامگرایان را بازگو می کنند که چگونه آنان تحریک و جریحه دار شدند که آدم بکشند. این مشابه تماشای اخبار شبکه فاکس است که از ترامپ تمجید می کند. آنها از قبل طناب پروپاگاندای اسلامی ها را قبول کرده اند. حقایق و فاکت برای آنها بی ارزش هستند.
طبق پروپاگاندای اسلام گرایان (و به شکلی دیگر راست های افراطی) که توسط “روزنامه نگاری” تنبل و مزدورانه تکرار شده است ، هیچ تمایزی بین اسلام ، اسلام گرایی و مسلمانان وجود ندارد. اگر چنین بود ، چگونه ممکن است اکثریت قریب به اتفاق قربانیان، آنهایی باشند که مسلمان فرض میشوند؟
این هماهنگی برای پیشبرد جناح راست مذهبی و تلاش های آن برای حذف انتقاد و مخالفت بسیار مهم است ، اما این حتی برای هر کسی که نیمه مغز دارد ، چگونه می تواند منطقی باشد؟ آیا تفاوتی بین مسیحیت ، راست افراطی مسیحی و افراد مسیحی وجود ندارد؟ آیا همه مسیحیان یکسان فکر می کنند؟ آیا همه افراد در آمریکا یا انگلیس از این نظر مسیحی هستند؟ آیا همه آنها با ترامپ موافق هستند؟ آیا انتقاد از ترامپ یا راست مسیحی حمله به مسیحیان یا سفیدپوستان است؟ شما یک لحظه همین حرف را با اسلام ، اسلام گرایی و مسلمانان جایگزین کنید و ناگهان این “روزنامه نگاران” از تفکر انتقادی ناتوان می شوند.
روشن است که حمله به اسلام گرایی همانند حمله به اسلام نیست. در عین حال ، حق انتقاد و تمسخر اسلام و مقدسات یک حق اساسی است. اگر حق انتخاب دین بخشی از آزادی عقیده است ، حق رهایی از دین و تردید و پرسشگری و حتی تمسخر نیز بخشی از آزادی عقیده است. این انتقاد به ویژه برای ما که به اسلام اعتقادی نداریم بسیار مهم است.
اسلام اعتقادی است مانند هر عقیده دیگری است و باید مورد انتقاد قرار گیرد ، خصوصاً به این دلیل که اسلام در تولید شرایطی که در آن هستیم نقش دارد. همان طوری که کلیسا و مسیحیت مورد نقد زنانی که برای حقشان در موضوع سقط جنین در لهستان مبارزه می کنند قرار میگیرد.
در مورد مسئله لائیسیته ، فقط باید اضافه كنم كه انگلیس با توجه به كلیسای دولتی، اسقف های مجلس اعیان و مراسم دعا در پارلمان، به هیچ عنوان كشوری سكولار نیست. علی رغم کلیسای مستقر ، انگلیس یک جامعه سکولار است اما این پیوند بین دولت و کلیسا تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا “سکولاریسم” انگلیس تنها در مورد برابری ادیان است و نه جدایی بین دین و دولت. همین امر دلیل آن است که تلاش ما در چالش کشیدن دادگاه های شریعه در انگلیس سخت است. این به خاطر موجودیت کلیسای دولتی است و به همین دلیل دولت انگلیس یکی پس از دیگری همچنان سیاست کمونالیسم مذهبی را به قیمت از دست دادن حقوق فردی و برابری ادامه می دهد. تا موقعیت کلیسا در جامعه را حفظ کند.
به مسلمانانی که فکر می کنند کارتون های حضرت محمد ایمان و هویت آنها را خدشه دار می کند چه باید بگوییم؟
اینکه برخی از مسلمانان با کاریکاتور می رنجند به نظر من بی ربط است. همه ما در مقاطعی رنجیده ایم. من از قرآن و از دیدگاه های ادیان در مورد زنان ، در مورد همجنسگرایان و مرتدان آزرده شده ام ، اما رنجش من مجوز ممنوعیت اسلام و دین یا قطع سر، تهدید و قتل را به من نمی دهد. در حقیقت، خشونت بی وقفه، سر بریدن، بمب های انتحاری، گروگان گیری، اعدام ها و ایجاد وحشت مهمترین وسیله و حیطه عملکرد جریانات راست مذهبی است و به همین منوال نیز بایستی با آنها برخورد شود. این ها اقدامات معتقدین عادی نیست، ولو معتقدینی ارتجاعی. طرح کردن آن به عنوان رنجش مسلمانان بخشی از مشکل است و روایت اسلامی ها را عادی می کند. درست مثل این است که بپرسیم به مسیحیانی که اعتقاد و هویتشان مورد اهانت واقع شده چه بگوییم، آن هم بلافاصله پس از به آتش کشیده شدن یک کلینیک سقط جنین در ایالات متحده یا جوانانی که در جزیره اوتویا نروژ قتل عام شده اند، از مسیحیانی که ایمان و هویت آنها به هم خورده است چه بگوییم؟ رنج دفاعیه نیست، به ویژه دفاعیه برای قتل نیست.
چپ فرانسه در مورد اسلام گرایی و جهادی گرایی اختلاف نظر عمیقی دارد. برخی هنوز فکر می کنند که ریشه های اسلام گرایی عمدتاً اجتماعی است ، زیرا فرانسه با سیاست های “اسلام هراسی” خود، مردمی با فرهنگ مسلمان را مورد تبعیض قرار می دهد. چگونه توضیح می دهید که مترقیان در کشورهای غربی می توانند با بدترین مرتجعین مذهبی در یک طرف باشند؟
اگر این توضیح واقعیت داشته باشد ، ناسیونالیسم سفیدپوستان در ایالات متحده ، مارین لوپن در فرانسه یا طلوع طلایی در یونان نتیجه سیاست های اجتماعی است که علیه سفیدپوستان یا مسیحیان تبعیض قائل می شود. سیاست های هویتی همچنین توسط ناسیونالیست های سفیدپوست برای توجیه آتش زدن مراکز پناهندگی به کار رفته است.
برای من که از چپ ایران می آیم، بسیار ناراحت کننده است که برخی از چپ های اروپا فقط می توانند راست افراطی اسلام گرا را به عنوان وسیله ای برای “مقاومت” تصور کنند. آیا آنها به طور مساوی افرادی که به گروه های نئونازی در اروپا می پیوندند را پاسخی قابل توجیه برای بیکاری ، محرومیت از حق و یا ناامیدی می دانند؟ آیا آنها فکر می کنند ، سازماندهی های مترقی و پیشرو در اتحادیه های کارگری و تشکل های کارگری و جنبش های فمینیستی یا سکولار برای ما اقلیت ها نیست؟ این نژادپرستانه است که فکر کنیم فقط در صورت مواجهه با تعصب ، نابرابری اجتماعی یا امپریالیسم می توان فاشیست شد. وقتی صحبت از ما می شود – چه نژادپرستانه تصور می شود که – خشونت ، وحشت و آدم کشی تنها اَشکال “اعتراض” است.
این منفور است که این بخش از چپ، سنت های انقلابی و ضد دینی خود را برای دفاع از اسلام گرایی به جای سیاست های طبقاتی و جنبش های سیاسی و اجتماعی مترقی سکولار خود به حراج گذاشته است.
در اینجا لازم است نکته دیگری بیان شود. نژادپرستی در فرانسه و اروپا وجود دارد همانطور که در ایران و سودان و جاهای دیگر وجود دارد، نژادپرستی برای سودآوری ضروری است، چنانکه برای دین نیز اینگونه است. با این حال ، با ممنوع کردن کفرگویی نمی توانید نژادپرستی را متوقف کنید. ما باید با قوانین کفرگویی و نژادپرستی مبارزه کنیم. ما باید با راست افراطی ، از جمله اسلام گراها ، مبارزه کنیم. ما باید از آزادی دین و بی خدایی دفاع کنیم. مهمتر از همه ، ما باید از لائیسیته در همه جا دفاع کنیم. حقوق و زندگی ما به آن بستگی دارد.
نخست وزیر سابق فرانسه ، فرانسوا فیون ادعا کرد که “در اسلام مشکلاتی وجود دارد ، و نه در مذاهب دیگر”. آیا شما نظر او را به اشتراک می گذارید یا شاید نباید فراموش کنیم که مثلاً در لهستان چه اتفاقی می افتد؟
مشکلات جدی در مورد اسلام وجود دارد – مسئله اصلی این است که این امر خصوصی نیست. اما من نمی پذیرم که این فقط مشکل اسلام است. قانون فرانسه در سال ۱۹۰۵ که دین را از دولت جدا می کرد ، در پاسخ به نقش مسیحیت در فضای عمومی بود. هیچ ارتباطی با اسلام نداشت. همچنین ، امروز ، ما می بینیم که چگونه سایر ادیان برای نقض حقوق بشر و تروریسم مورد استفاده قرار می گیرند. حملات راست-بودایی به مسلمانان روهینگیا در میانمار یا حمله راست-هندو به مسلمانان در هند یا حمله راست-یهودیان به فلسطینیان را شاهد این امر در اینجا و اکنون ببینید. لهستان و ایالات متحده نمونه هایی از آنچه اتفاق می افتد هنگامی که راست مسیحیان به قدرت می رسند. بسته به درجه قدرت سیاسی ، به همان درجه هم برای نقض حقوق و خاموش کردن مخالفت ها وجود دارد. و آنها همیشه ابتدا برای زنان ، هم جنس گرایان و اقلیت ها آمده اند. تجربه ما با اسلام گرایی از الجزایر تا ایران در چند دهه همین بوده است.
در فرانسه ، برخی از افراد راست فکر می کنند که مهاجرت و اسلام گرایی همان موضوعات هستند و “مسلمانان” را به عنوان یک گروه یکپارچه می بینند. پاسخ شما در این باره چیست؟
به نظر من پیوند مهاجرت و اسلام گرایی اشتباه بزرگی است. یک تبعیضی در پشت لزوم پیوند این دو وجود دارد. هیچ کس ناسیونالیسم سفیدپوستان را به حقوق شهروندی پیوند نمی دهد. مهم نیست که چه جنایات فجیعی مرتکب شود ، به نظر می رسد که ملی گرایان سفیدپوست بخشی از جامعه ای هستند که در آن زندگی می کنند و بسته به جرایمی که مرتکب شوند در آن جامعه تحت پیگرد قانونی قرار می گیرند. همچنانکه باید اینگونه باشد.
وصل کردن مهاجرت به اسلام گرایی نشان می دهد که مهاجران هیچ گاه بعنوان متعلق به کشورهای غربی دیده نمی شوند. زندان برای Breivik در نروژ گزینه ای است اما برای یک فردی که از پیشینه مسلمان می آید تهدید به اخراج گزینه است حتی اگر طرف در اروپا متولد شده باشد.
پیوند دادن جنایات اسلام گرایی با مهاجرت ، موجب مقصر دانستن دسته جمعی برای اعمال یک شخص می شود. ما همه مسیحیان را مقصر قتل عام Breivik نمی دانیم. چرا فکر می کنیم مقصر دانستن مهاجران یا مسلمانان در جنایات اسلام گرایان قابل قبول است؟
نکته مهم در مورد تروریست هایی که به طرز فجیعی ساموئل پاتی یا 3 نفر دیگر را در کلیسایی در نیس به قتل رساندند این نیست که آنها چچنی یا تونسی یا پناهنده تازه وارد هستند بلکه علت آن اسلامگرایی آنها است. همین. تشخیص وفاداری آنها به راست افراطی اسلامی به ما کمک می کند تا جنبش سیاسی مربوط به اسلام گرایی را هدف قرار دهیم. در عین حال ، ما باید به دفاع از لائیسیته ، حق آزادی عقیده و بیان ، برابری همه شهروندان و مخالفت بدون سازش با نژادپرستی ادامه دهیم.
در بلند مدت ، شما خوش بین هستید؟
در دراز مدت ، من با احتیاط خوش بین هستم زیرا معتقدم که هم اکنون اسلام گرایی توسط جنبش های سکولار ، مدرن ، به رهبری زنان ، با گرایش چپ در ایران ، خاورمیانه ، آسیای جنوبی و آفریقا به چالش کشیده شده است. روژاوا ، یک مرکز فمینیستی سکولار در وسط یک منطقه جنگی گواه آنچه می تواند باشد است. اما برای موفقیت جنبش های ما ، آنها باید از حمایت و همبستگی افراد خوب در همه جا برخوردار باشند. متأسفانه ، هنوز هم خیلی ها بیشتر از اینکه از قربانیان و مخالفان و زندگی آنها دفاع کنند ، بیشتر به فکر دفاع از اسلام گرایی و مرگ هستند. بنابراین در پایان خواهیم دید چه کسی برنده خواهد شد. من روی ما شرط می بندم.
ممنون از بهرام م و فریبرز برای ترجمه