مقابله با سیاست های هویتی، بستری برای تفرقه و انسان‌زدایی

مریم نمازی

این متن نسخه ویرایش‌شده‌ی سخنرانی اصلی مریم نمازی در کنفرانس جامعه ملی سکولار است که در تاریخ ۱۹ اکتبر ۲۰۲۴ ایراد شده است.

من سیاست هویتی را خیلی خوب می‌شناسم. اسلام و اسلام‌گرایی را نقد کن و برچسب «اسلام‌هراس» می‌خوری، آن هم از سوی اسلام‌گرایان و طرفداران‌شان در چپِ طرفدار اسلامیستها. از مسلمانان، پناهندگان و مهاجران دفاع کن و برچسب «جهادیِ پنهان» می‌خوری، این بار از سوی راست افراطی.

در اینجا، چند نمونه از حملاتی که از جهات مختلف علیه من صورت گرفته، آورده‌ام:

– مریم نمازی از «شورای مسلمانان سابق بریتانیا» یک مروج نفرت است، فایو پیلارز

– یک اسلام‌هراس بدنام، جامعه اسلامی گلداسمیت و جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو آن

– اسلام‌هراس، شفیلد ترنسفورمد و مسجد شرق لندن

– یک زن هرزه و فاسد، رسانه‌های دولتی رژیم اسلامی ایران، انقلاب

– مک‌کارتی‌های جدید، دیپا کومار، استاد مطالعات رسانه‌ای دانشگاه راتگرز

– ضداجتماعی و حتی خطرناک، دیوید شریعت‌مداری از گاردین

– ناراحت‌کننده و اعتراض‌برانگیز، تد اکس

– یک فعال کمونیست مبهم که ادعا می‌کند علیه اسلام‌گرایی مبارزه می‌کند، اما با اسلام‌گرایان هدف مشترک یافته است، دوگلاس موری

– نه بیشتر ضد جهاد از حسن نصرالله، رابرت اسپنسر

– برای طالبان آغوش مجانی می‌دهد، پگیدا – اروپایی‌های میهن‌پرست علیه اسلامی‌سازی غرب

– یک فعال ضد یهود مارکسیست و ضد جهاد، واچ جهاد

سیاست هویتی، سازش‌پذیری می‌خواهد. یا در چارچوب‌های تحمیل‌شده از سوی هویت‌طلب‌ها می‌مانی، یا…

جنبش‌های حق رأی زنان، حقوق مدنی، ضد آپارتاید و ضد استعماری برای برابری و رهایی بودند؛ برای همبستگی فراتر از مرزهای ساختگی. حالا همه چیز در کنترل هویت‌ها خلاصه شده، برای تضمین اصالت و خلوص.

آیا تو عضوی اصیل از گروه هستی یا «خائن نژادی»، «خودباخته»، یا «خبرچین بومی»؟ «اهلیت تو» چیست؟ هویت، شده وسیله و هدف، و هر چیزی میان این دو. این یک تحریف است از مبارزه برای عدالت اجتماعی. این مبارزات آزادی‌خواهانه را به دفاعی صرف از یک هویت ساخته‌شده و یک «جامعه» همگن‌شده بر اساس اسطوره‌هایی مانند خلوص نژادی تنزل می‌دهد. در حالی که نژاد خالص وجود ندارد. نژاد، بنا به گفته کنان مالک در کتاب سال ۲۰۲۳ خود «نه چندان سیاه و سفید»، «مفهومی است که فضیلتش همان عدم تعریفش است. می‌توانست به مردم، ملت‌ها، گروه‌های زبانی… اعمال شود. نژاد، مثل خدا، همیشه در کنار توست.» پس چرا این همه اصرار بر طبقه‌بندی بر اساس نژاد وجود دارد وقتی که ساخته‌ی دست بشر است؟ «انگیزه‌ها آشکارند»، آنجلا سینی در کتاب «برتری: بازگشت علم نژاد» (۲۰۱۹) می‌گوید: «طرفداران این نظریات به دنبال چیزی هستند، هر چیزی که بتواند سلسله‌مراتب‌هایی که به آن‌ها باور دارند را تقویت کند و برتری یک گروه بر گروهی دیگر را تثبیت کند.»

این انسانزدایی کردن است. دیگر از انسان‌ها حرف نمی‌زنیم – انسان‌هایی با هویت‌های بی‌شمار در دنیای مهاجرت جهانی. کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی، به قول خودش، «آوازی عاشقانه برای سرکشی و دورگه های خودمانی» بود، تجلیل از «دورگه‌گی، ناپاکی، آمیختگی، و دگرگونی‌ای که از ترکیبات جدید و غیرمنتظره میان انسان‌ها، فرهنگ‌ها، اندیشه‌ها، سیاست‌ها، فیلم‌ها و ترانه‌ها به وجود می‌آید.»

حالا فقط هویت‌های خالص، اصیل و یگانه داریم. و اگر هویتت پایین‌تر تشخیص داده شود، خب، بدترین چیزها در انتظارت است. انتقام جمعی و سرزنش مشروع و حتی مطلوب است. انسان‌های بی‌شماری که در دریاهای‌مان غرق می‌شوند و در مرزها جان می‌دهند، تلاش می‌کنند پناه بگیرند؟ حق‌شان است؛ باید در همان‌جا می‌ماندند. صدها غیرنظامی که توسط حماس فاشیست در اسرائیل در ۷ اکتبر قتل‌عام شدند؟ انگار که عاقبت عمل‌شان را دیدند. نسل‌کشی توسط دولت راست‌گرای اسرائیل که صدها هزار غیرنظامی فلسطینی را می‌کشد و مجروح می‌کند؟ خب، به گفته وزیر دفاع اسرائیل، آن‌ها «حیوان» هستند، پس هیچ اشکالی ندارد.

هر ساعت از هر روز، این زبان آشنا علیه «دیگری» به کار می‌رود: مفهوم مادون انسان (Untermensch)، اصطلاحی که نازی‌ها برای اشاره به کسانی که از نظر آن‌ها پست‌تر بودند به کار می‌بردند. امروز، مهاجران و مسلمانان فقیر و طبقه‌ی کارگر در صدر این فهرست پست‌ترها قرار گرفته‌اند.

دوگلاس موری، برای نمونه، می‌گوید: «تمام مهاجرت‌ها از کشورهای مسلمان به اروپا باید متوقف شود… شرایط برای مسلمانان در اروپا باید در همه‌ی ابعاد سخت‌تر شود.» (من یکی از آن‌ها هستم که باید بدانید. این‌ها «کشورهای مسلمان» نیستند، همان‌طور که بریتانیا یک کشور مسیحی نیست. این حکومت‌ها اسلامی‌اند، اما بسیاری از مردم با این رژیم‌ها مخالف‌اند.)

آیان حریسی علی نیز در کتاب ۲۰۲۱ خود، *Prey*، مردان مهاجر را به چهار دسته تقسیم می‌کند: انطباق‌پذیران (که به گفته او «اقلیت هستند»)، انواع تهدیدآمیز، افراطی‌ها، و وابستگان (احتمالاً آن‌هایی که روی کمک‌های رفاهی زندگی می‌کنند). و منظور او از مهاجران مسلمان، «تازه‌واردانی است که پناهندگی می‌جویند» و «پسران و حتی نوه‌های مهاجران» را شامل می‌شود. این افراد، پدر من، عموهایم، پسرعموهایم، خانواده‌ام، دوستانم، شریک زندگی‌ام و پسرانم هستند.

حتی نظریه‌ی «جایگزینی بزرگ» که می‌گوید «شرق وحشی» جایگزین «غرب سفید و متمدن» می‌شود، که زمانی توسط جبهه ملی و حزب ملی بریتانیا ترویج می‌شد، اکنون از سوی افرادی چون دوگلاس موری، نایجل فاراژ، تامی رابینسون، دونالد ترامپ و ایلان ماسک در رسانه‌های جریان اصلی تکرار می‌شود. پوستر «نقطه‌ی بحرانی» فاراژ شبیه به تبلیغات نازی‌هاست، اما ظاهراً او فقط «نگرانی‌های مشروع» را مطرح می‌کند. (به‌عنوان نکته‌ی جانبی، حتی طبقه‌بندی سفیدی نیز بر اساس منافع سیاسی تغییر کرده است. کتاب ۲۰۱۶ نانسی آیزنبرگ، «زباله‌ی سفید»، نشان می‌دهد که سفیدپوستان فقیر و طبقه‌ی کارگر به عنوان «نژاد متمایز» از «نوع حیوانی پست‌تر» طبقه‌بندی می‌شدند و تئودور روزولت آنها را هدف عقیم‌سازی قرار داده بود.)

سیاست هویتی، سرزنش را از دولت و ساختارهای قدرت، از جمله ساختارهای اقتصادی سرمایه‌داری و ساختارهای پدرسالارانه، دور می‌کند و تقصیر را به گردن «دیگری» پست‌تر می‌اندازد. دیگر استراتژی‌های دولت، سیاست‌های ضد فقرا و طبقه‌ی کارگر، حداقل دستمزد پایین، هزینه‌های بالای انرژی، ریاضت اقتصادی، خصوصی‌سازی، کاهش‌ها، مالیات پایین برای ثروتمندان، نظامی‌گری، نسل‌کشی یا جنایات علیه بشریت مقصر نیستند، بلکه مهاجران مقصر شناخته می‌شوند. مهاجران به خاطر همه چیز، از ناکارآمدی خدمات سلامت گرفته تا ترافیک، مقصر شناخته می‌شوند، و «دروغ بزرگ» را که گویا تصادفات تولد واقعاً برتری بیولوژیکی ذاتی می‌آورد تبلیغ می‌کنند، همان‌طور که جیمز اوبراین در کتاب ۲۰۲۱ خود «چگونه بریتانیا را شکستند» می‌نویسد.

سیاست هویتی معمولاً به عنوان «بیداری» شناخته می‌شود، اما در حقیقت، پایه و اساس راست افراطی و اکنون حتی راست بیگانه‌ستیز جریان اصلی است. سیاست تفاوت همواره یکی از اصول اساسی برنامه‌ی برتری‌طلبی بوده، چه نازیسم باشد، چه نظریه برتری نژادی بیولوژیکی، و چه همان‌گونه که اکنون می‌بینیم، جلوه‌هایی از تفاوت که در پوشش‌های فرهنگی و مذهبی ظاهر می‌شود.

به گفته‌ی منصور حکمت، مارکسیست ایرانی:

«دسته‌بندی مردم بر اساس دین، فرهنگ، قومیت و ملیت همواره نخستین گام در نفی حقوق جهانی آنها به عنوان انسان‌هاست. اگر نسل‌کشی در رواندا ادامه‌ی سنت آفریقایی است، اگر سنگسار سنت اسلامی مردم ایران است… پس واقعاً می‌توان آنها را به فراموشی سپرد، تحقیرشان کرد، بمبارانشان کرد و به دست قوانین خودشان سپرد، دور از قلعه‌های تمدن و دموکراسی غربی.»

شرق‌شناسی، یعنی ذات‌پنداری شرق، از باور ریشه‌داری به وجود تفاوت بنیادین و هستی‌شناختی میان جوامع شرقی و غربی سرچشمه می‌گیرد. اسلام‌گرایان نیز همین تفاوت میان شرق و غرب را بازتولید می‌کنند، اما این بار به سود شرق و اسلام. فیلسوف سوری، صادق جلال العظم، این رویکرد را «شرق‌شناسی معکوس» می‌نامد و یادآور می‌شود که این دیدگاه «نه کمتر ارتجاعی، رازآلود، غیرتاریخی و ضدبشری» است.

آیت‌الله خمینی گفته است: «واژه‌ی اسلام نیازمند صفات اضافی چون دموکراتیک نیست. دقیقاً چون اسلام همه چیز است، به این معنی است که همه چیز است. تأسف‌آور است که واژه‌ی دیگری را کنار کلمه اسلام بیاوریم که خودش کامل است.» بسیاری از ما با این دیدگاه مخالفیم. اما نقد اسلام‌گرایان و اسلام، اگر زیر سلطه‌شان باشی، می‌تواند به زندان یا حتی اعدام منجر شود (و این یکی از دلایل فرار بسیاری از پناهندگان از آن کشورهاست). در غرب، اما، اسلام‌گرایان و مدافعان هویتی واپس‌گرای آن‌ها به تو انگ «اسلام‌هراسی» می‌زنند تا تو را ساکت و سانسور کنند.

جامعه‌شناس الجزایری، مریم هلی لوکاس، «اتحاد ناپاک بین بنیادگرایان مسلمان و چپِ بزدل همراه با گروه‌های حقوق بشری که  “مسلمان بودن” را به یک هویت قوم‌فرهنگی فراملی تبدیل می‌کنند (و این مایه‌ی خوشحالی بنیادگرایان است)» را محکوم می‌کند. «این به یک «گناه بزرگ» غیرقابل‌ اغماض بدل شده است، مُهری بر پوست و روح کسانی که محل تولدشان به‌طور تصادفی آن‌ها را «مسلمان» کرده است.»

راحله گوپتا از انجمن سیاهان ساوتال می‌گوید: «سیاست هویتی یک ترفند کامل کیمیاگری است؛ این سیاست قدرت را به‌عنوان ضعف نمایش می‌دهد و خود را به‌عنوان صدای همگن و اصیل گروه‌های ذینفع مطرح می‌کند. این سیاست یک قربانی‌گری را تصویر می‌کند که نیازمند قدرت یافتن از طریق حفظ سنت‌های فرهنگی یا مذهبی واپس‌گرا است که مخالفان را برنمی‌تابد.» (گوپتا، ارتباط شخصی، ۲۰۲۴)

چینزیا اسکویتو، سردبیر مجله میکرو مگا می‌گوید: «همیشه می‌شنویم که باید از ارزش‌های “غربی‌مان” دفاع کنیم. حقیقت این است که “غرب” نیز—مانند دیگر تمدن‌های جهان—پر از تناقضات است. اگر حقوق بشر و دموکراسی “غربی” هستند، تمامیت‌خواهی، برده‌داری و بربریت نیز غربی‌اند.» (اسکویتو، ارتباط شخصی، ۲۰۲۴)

ساتنام سنگهرا، نویسنده‌ی کتاب امپایرلند (Empireland) می‌گوید که امپراتوری بریتانیا «یکی از بزرگترین پروژه‌های نژادپرستانه در تاریخ بشر» بوده است. من اضافه می‌کنم که جناح مذهبی (چه یهودی، هندو، مسیحی، بودایی، سیک یا اسلامی) یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های مردسالارانه در تاریخ بشر است.

خداها و ادیان از زنان متنفرند. در ادیان، زن شکلی منحرف از مرد است. در اسلام و حکومت‌های اسلامی، برای مثال، زن بودن یک گناه است. هر چیزی که به نفع زنان باشد، حرام است. موهایش، بدنش، رقصش، صدایش، نافرمانی‌اش، مقاومتش، رابطه‌اش خارج از چارچوب مذهبی، اندیشه‌ی آزادش… کفر، حرام و گناه است.

این را بگو و تو را به نژادپرستی متهم می‌کنند، آن هم توسط کسانی که انتقاد از یک ایده، یعنی اسلام، و یک جنبش سیاسی راست افراطی، یعنی اسلام‌گرایی، را با تعصب علیه مسلمانان یکسان می‌دانند. این فقط در دورانی ممکن است که مسلمان «اصیل» همیشه بنیادگرا باشد.

در اسلام و حکومت‌های اسلامی، هر چیزی که خشونت و نفرت علیه زنان باشد، حلال است. حجاب اجباری و آپارتاید جنسی**، حلال. ازدواج کودکان، حلال. تجاوز زناشویی، چندهمسری، خشونت خانگی، همه حلال. سنگسار، حلال. (**حجاب اجباری بخش جدایی‌ناپذیر آپارتاید جنسی است. این جداسازی بر اساس جنسیت است، درست مانند افغانستان، جهنمی برای زنان که طالبان با حمایت دولت‌های غربی ایجاد کرده است. کمپینی که من هم یکی از امضاکنندگان آن هستم، خواستار آن است که آپارتاید جنسیتی همچون آپارتاید نژادی، به‌عنوان جنایتی علیه بشریت به رسمیت شناخته شود.)

البته نمی‌گویم همه‌ی سنت‌های فرهنگی برابر و به یک اندازه معتبرند، اما ارزش‌های پست‌تر در دی.ان.ای کسی به خاطر محل تولدش نیست. هیچ جامعه، جمعیت یا مردمی همگن و یکدست نیستند. آن‌ها که در قدرت هستند فرهنگ غالب را تعیین می‌کنند و اغلب با زور آن را اعمال می‌کنند، به همین دلیل بسیاری مقاومت می‌کنند و می‌گریزند.

علاوه بر این، فرهنگ ثابت نیست. دائماً در حال تغییر، بازنگری و چالش است. مریم هلی لوکاس می‌گوید: «در دهه‌های اخیر، با ترویج کوته‌بینانه‌ی حق “تفاوت”، بسیاری آن‌قدر تفکیک میان انسان‌ها را ستوده‌اند که جهانی بودنمان را فراموش کرده‌ایم. ساختن دیوارها میان ما به نام هویتی روزافزون و محدود، در نهایت به تضعیف نیروی مشترک ما برای تغییر، عدالت اجتماعی و تحقق فردی هدف دارد.» (لوکاس، ارتباط شخصی، ۲۰۲۴)

پراگنا پاتل از پروژه‌ی مقاومت گفته است: «بسیج مردم بر اساس هویت‌های ملی، فرهنگی و مذهبی تنگ و خشک، ما را به انحطاط اخلاقی و سیاسی‌ای می‌کشاند که خودِ انسانیت‌مان را تهدید می‌کند. در نهایت، آزادی از سلطه‌ی دین، نژادپرستی، پدرسالاری و فقر، نه از سیاست هویت بلکه از سیاست همبستگی به دست خواهد آمد.»

ذات‌پنداری مردم به هویت‌های اسطوره‌ای، ناتوان از درک جنبش‌های اجتماعی و سیاسی، سیاست طبقاتی، مقاومت و اعتراض است. سیاست هویت، مرزبانی را جایگزین مبارزه برای برابری و رهایی می‌کند و مبارزات را، چه در شرق و چه در غرب، که به سود همه‌ی بشریت است، پاک می‌کند.

بگذارید مثالی بزنم. در سال ۱۸۸۶، درگیری بین پلیس و کارگران معترض به ساعت کار هشت‌ساعته در میدان هی‌مارکت شیکاگو، به کشته شدن چندین کارگر و اعدام چهار تن منجر شد. ماجرای هی‌مارکت به نماد مبارزه‌ی بین‌المللی برای حقوق کارگران تبدیل شد و تاریخی که اعتصاب در آن آغاز شد، یعنی اول ماه مه، در سال ۱۸۸۹ به عنوان روز جهانی کارگر تعیین شد. به همین دلیل، این روز با شعار «کارگران جهان متحد شوید» در سراسر جهان گرامی داشته می‌شود (نه با شعار «کارگران سفید در انگلستان کوچک و بسته متحد شوید»). امروز در ایران، کارگران برای جشن گرفتن اول ماه مه شلاق می‌خورند، زندانی و شکنجه می‌شوند. در آمریکا، جایی که همه چیز از آنجا آغاز شد، روز کارگر در ماه سپتامبر برگزار می‌شود، نه در ماه مه.

 ادواردو گالیانو، نویسنده‌ی اهل اروگوئه در « کتاب دلبستگی‌ها» (۱۹۸۹) می‌نویسد:

«وقتی به منطقه‌ی هی‌مارکت رسیدم، از دوستانم خواستم جایی را که کارگران به دار آویخته شدند، کارگرانی که جهان هر ساله اول ماه مه به آن‌ها سلام می‌دهد، نشانم بدهند. به من گفتند «باید همین دور و بر باشد». اما هیچ‌کس نمی‌دانست کجاست. هیچ مجسمه‌ای به یاد کشته شدگان شیکاگو در این شهر برپا نشده است. نه مجسمه‌ای، نه سنگ یادبودی، نه پلاک برنزی. هیچ چیز. اول ماه مه تنها روز واقعاً جهانیِ کل بشریت است… اما در آمریکا، اول ماه مه روزی مثل روزهای دیگر است… در آن روز،  تقریباً هیچ‌کس به خاطر نمی‌آورد که حقوق طبقه‌ی کارگر نه از گوش یک بز بیرون زده و نه از دست خدا یا اربابان.»

نگاهی به هر دستاورد مهمی که برای حقوق مردم به دست آمده بیندازید. همه این‌ها نتیجه‌ی مبارزات انسانی و تلاش ما برای برابری، آزادی و کرامت است، مسائلی که با سیاست هویت‌زده‌ی شرق و غرب یا نظریه‌ی مضحک «برخورد تمدن‌ها» در تضاد است.

در روز جهانی زن در سال ۱۹۷۹، وقتی رژیم اسلامی در ایران سیاست حجاب اجباری را شروع کرد، زنان شعار دادند «حقوق زنان نه غربی است نه شرقی، بلکه جهانی است». همان‌طور که پیشتر هم گفتم، آن‌طور که ناسیونالیست‌های سفیدپوست و چپ‌های طرفدار اسلام‌گرایان ادعا می‌کنند ایران یک «کشور مسلمان» نیست. این کشور یک دارای یک حکومت دینی است، یک دیکتاتوری. مسلمانان در ایران زندگی می‌کنند، همان‌طور که اقلیت‌های مذهبی دیگری نیز حضور دارند. دیندار بودن با خواست حکومت بر اساس قوانین مذهبی یکسان نیست. شمار بی‌شماری از بی‌دین‌ها نیز وجود دارند. در واقع، رژیم از لزوم مقابله با «سونامی بی‌دینی و سکولاریسم» صحبت کرده است.

از سپتامبر ۲۰۲۲، زمانی که نیروهای گشت ارشاد رژیم، زن جوان کُرد ایرانی، مهسا ژینا امینی را به خاطر چند تار مو که به گفته‌ی آن‌ها به‌درستی پوشانده نشده بود کشتند، جهان از مقاومت شجاعانه‌ی نسل Z ایران الهام گرفته است. نسلی که هیچ توهمی درباره‌ی یک دولت اسلامی ندارد. شعار «زن، زندگی، آزادی» که اولین‌بار در روژاوا در کردستان سوریه، یکی از کانون‌های سکولاریسم در میانه‌ی جنگ بلند شد، از طریق یک انقلاب زنانه در ایران جهانی شده است. این انقلاب با حمایت مردانی که دریافته‌اند آزادی زنان، معیار آزادی جامعه است، پا گرفته است. این انقلاب زنانه، با ویژگی‌هایی سکولار، مدرن، ضد روحانیت و حتی ضد مذهبی است. وقتی از فرهنگ شرق صحبت می‌کنیم، به خاطر داشته باشید که این فرهنگ شامل سوزاندن حجاب و پراندن عمامه نیز می‌شود.

گیتا سقال از «یک قانون برای همه» می‌گوید: «ایده‌ی جهان‌شمولی، چارچوبی است که از حقوق بشر پشتیبانی می‌کند. در عصری که ملت‌ها و ایدئولوژی‌ها به‌طور علنی از نسل‌کشی و کامل‌ترین شکل از غیرانسانی کردن دفاع می‌کنند، مبارزه برای حقوق بشر که بر جهان‌شمولی استوار است، از هر زمان دیگری ضروری‌تر و فوری‌تر شده است.»

سیاست هویت، با ضعف و فقر همدلی و فانتزی گرایی خود ما را به سمت نابودی می‌برد. مقابله با آنچه اساساً استراتژی جدیدشده‌ای برای تفرقه‌افکنی و حکومت است و دفاع از سیاست همبستگی، جهان‌شمولی و انسانیت مشترکمان، یک وظیفه‌ی تاریخی است. حیات ما به آن وابسته است.

این قطعه در The Free Thinker منتشر شده است. ترجمه به فارسی توسط سیاوش شهابی.

Leave a Reply

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.